یادتون هست پارسال در مورد ولنتاین چی گفتم؟ دقیقا همون شد که گفتم امیدوارم بشه :))))
استریپتیس میکنم با میله های وردپرس! 😐
نوشته شده در لحظه پرواز, اخطار! محتوی کلمات، عبارات و تعابیر بی ناموسی | Leave a Comment »
یکی از مهمترین دلایلی که این کنج خلوت تنهایی رو ساختم این بود که یه اتفاقهایی، یک روزهایی و یک لحظههایی رو ثبت کنم تو کتاب زندگیم. و آنچه دیروز حوالی ساعت 4 عصر به وقت محلی، به وقوع پیوست قطعا یکی از لحظات سرنوشت سازی بود که می خوام ثبت بشه و بارها و بارها، سال ها و سال ها به یاد بیارم. 🙂
نوشته شده در دستهبندی نشده | Leave a Comment »
خانم «میم» دوست خوبیست؛ و روانشناس خوبی نیز هم. می گوید هیچ زنی از حضور یک عاشق دلباخته بی خطر در زندگی اش ( به غیر از شوهر، نامزد، دوست پسر خودش) خسته نمی شود. و من تعجب میکنم و او تاکید میکند.
…
پ.ن: یک مسئله محدب مسئله ای است که یک پاسخ یکتا و منحصر بفرد دارد، و در مقابل یک مسئله نامحدب بیش از یک پاسخ خواهد داشت.
نوشته شده در لحظه پرسشی, لحظه اکتشافی | 2 Comments »
خواب میبینم پیام داده که «جوابم مثبته» و چه ذوقی میکنم در خواب و چه هول میشوم در خواب.
صبح که بیدار میشم میبینم که روی موبایلم یه پیام دارم. نگاه میکنم، خودشه! برای انجام یه کاری راهنمایی خواسته از من.
یاد آخرین صحبت هامون میفتم و اینکه شتر در خواب بیند جواب مثبتانه و اینکه من چقدر در زمینه تایمینگ ریده ام در طول تاریخ.
یه قسمت از ذهنم که همسایه احساسات و عواطفه دوست داره اینو یه نشونه مثبت بدونه، ولی یه قسمت دیگه از ذهنم که با خاطرات و تجریبات و منطق مراوده داره صراحتا میگه گه نخور! 😐
نوشته شده در لحظه مکافات, لحظه های چشمی, لحظه های چشیدنی, لحظه خود درگیری | Leave a Comment »
مدت زیادیه از شنیدن این جمله «تو آدم خوبی هستی» به شدت حالم بد میشه.
مثل اینه که به یه گوسفند بگن تو گوشت خوش مزه ای داری!
نوشته شده در لحظه مکافات, لحظه های چشیدنی, لحظه خود درگیری, لحظه خودشیفتگی | Leave a Comment »
حسی به من میگوید که بـ.گا «میروی» و حس دیگری اضافه میکند که گریزی نیست، «باید بروی»! و حس دیگری در حالی که مشغول اتو کردن اعصاب من است بدون آنکه سر بلند کند میگوید زندگی است دیگر، باید تو را «بکند» تا مرد «بشوی»! و حس دیگری در حالی که با پاهای عریان روی سنگ صبور توالت نشسته و روزنامه میخواند با صدای بلند میفرماید تا وقتی که یک گهی را نخوردهای نخواهی فهمید که گه بودهاست باید «بخوری» تا «بفهمی». یک حس چاقِ دیگری هم همانطور که دارد توی یخچال سرک میکشد و می لُنباند میگوید طبق معمول آنطوری نمی شود که می خواهی، «یا بدتر یا بهتر».
چشمانم را میبندم و میروم. باید بروم تا بکند و بشوم، باید بخورم تا بفهمم! یا بدتر یا بهتر.
نوشته شده در لحظه های چشیدنی, لحظه خود درگیری, اخطار! محتوی کلمات، عبارات و تعابیر بی ناموسی | 2 Comments »
«ماییم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه پر درد شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب»
{خیــــام}
پ.ن: سال خوبی داشته باشید 🙂
نوشته شده در لحظه های چشمی | Leave a Comment »
و من شادمانی ام را در پرواز پرندگانی یافته ام که از دست می گریزند!
نوشته شده در لحظه های چشیدنی | 2 Comments »
به دوستانتان محبت کنید؛ بیدلیل، بیاندازه و بیمنت. دوستانی که دوستند، بزرگ میشوند و بزرگی می کنند. دوستانی که نادوستند، حقارت میکنند و کوچک میشوند. محبت کنید و اَلک کنید! دوستان خوبی برایتان میمانند! سختیهای روزگار الک خوبیست!
نوشته شده در لحظه پند و اندرز | 6 Comments »